قاصدك باز رسيد؛ بالهايش خيس. از كجا آمده اي؟ همچنان رقص كنان، سر در گم، پي چيزي مي گشت و نمي ديد مرا؛ ... من كه در حسرت يك جمله ز عشق سالها منتظر خط توام، پس چرا حرف نداري؟ قاصدك حرف بزن تو كه پيشش بودي...