سفارش تبلیغ
صبا ویژن

...و دوباره زندگی


ساعت 10:13 عصر سه شنبه 88/10/29

وقتی نتیجه کنکور اومد متوجه شد دانشگاه یکی از شهرهای نزدیک به محل زندگیشون قبول شده و باید چهار سال تحصیلیش رو اونجا سپری کنه .. روزها و شب ها از پی هم خیلی زود گذشتند و دیگر نگین مثل روزایی اول ورودیش غریبی نمی کرد و سرخوشی دوران دانشجویی دلتنگی رو تقریبا از یادش برده بود تا این که دست تقدیر اون رو با پسر جوانی اشنا کرد پسری ساکن همان شهر ... رابطه که عمیق تر شد اقا پسر از نگین خواهش کرد با خانواده اش صحبت کند تا بزرگترها با هم بیشتر اشنا شوند ...! اما خانوده نگین مخالف بودند و مرتب گوش زد می کردن که راضی نخواهند شد با فرد غریبه شهرستانی وصلت کند..! تلاش نگین به جایی نرسید و چهارسال تحصیلیش هم به پایان  رسید و باید عازم شهر خودشون می شد اما هنوز نتونسته بود با دوری پسر کنار بیاد و خودش را راضی به پذیرش این جدایی اجباری کند .. باز هم صحبت کرد تلاش کرد اما به هیچ نتیجه ای نرسید تا این که چند وقت بعد خانواده ای با پسر جوانشون برای خواستگاری به خانه شان امدن سعید هیچ نقص و عیبی نداشت نه خودش و نه خانواده اش حتی وسواس ترین ادما هم نمی تونستند مشکلی ازشون بگیرند خصوصا که به دل خانواده نگین هم زیاد نشسته بودند نگین که بعد از سالها تلاش و رنج برای به دست اوردن شخص مورد علاقه اش راهی به جایی نبرده بود چشم بسته با وجودی که هنوز حکم ران دلش فرد دیگری بود به پای سفر عقد با سعید نشست .


همان شب با خودش عهد بسته بود که عشقش رو برای همیشه در دلش خاموش کند و به مسیر تازه زندگی اش برسد ...! اما نمی شد هر خلوتی خاطرات گذشته را زنده می کرد .. در تنهایهایش به عشق از دست داده اش فکر می کرد و غبطه می خورد!! این وضعیت روز به روز بیشتر و بیشتر می شد !


دچار عذاب وجدان شده بود اما با هر طرفندی نتونست یاد و خاطرات گذشته رو از ذهنش پاک کند!


تا این که تصمیم گرفت همه چیز را برای سعید توضیح دهد و ازش خواهش کند مسیر زندگیشون رو جدا کنند!


اما سعید حاظر نبود به همین راحتی مهر طلاق را توی شناسنامه اش بنشاند به نگین قول داد که کمک کند گذشته اش را فراموش کند اما هر کاری می کردند نمی شد به مرور زمان حتی نگین از سعید متنفر شده بود و گاهی او را مقصر می دانست .. شاید اگر اون نبود می شد خانواده اش را راضی کند اما حضور او همه چیز رو به هم زد .. ! فاصله ها روز به روز بیشتر و بیشتر شد تا جای که نگین حتی قادر به دیدن همسرش نبود و مجبورا ماجرا به گوش خانواده ها رسید


اما سعید به سر لج افتاد و بعد از دیدن رفتارهای نگین که او را بازیچه قرار داده بود تصمیم گرفت تلافی کند و کارهای ویزایش را انجام دهد و راهی خارج کشور برای ادامه تحصیل شود


سعید و نگین یک سال از هم بی خبر زندگی می کنند اما هنوز اسم هایشان در شناسنامه همدیگر هست ..!


پ ن :


داستانی که خوندید برای یکی از اشنایان اتفاق افتاده بود که شخصا بعد از شنیدنش خیلی متاثر شدم براشون دعا کنید ..!


به نظر شما این وسط مقصر اصلی که بود؟ و این که به نظر شما چه کار می باید کرد تا جوانان ما دچار همچین مشکلاتی نشوند ؟!


¤ نویسنده: گل شب بو

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:23 عصر پنج شنبه 88/10/24

بیشتر مردهایی که استرس زیادی دارند در خود فرو‌می‌روند ، سکوت می‌کنند و بی‌احساس می‌شوند تا دشواری های ی خود را به گونه ای نابود کنند.

مرد برای مبارزه با استرس به این نیاز دارد که خود را از معرکه کنار بکشد و زمانی را به تنهایی بگذراند. این رفتار نیروی مردانه ی او را زیاد و تقویت می‌کند. پس این زمان ها موقع مناسبی برای رسیدگی به واکنش‌های عاطفی و احساسی بین شما نیست.

بیشتر مردها در برخورد با استرس ابتدا با احساسات خود قطع رابطه می‌کنند تا بتوانند به طور عینی و منطقی با مسئله پیش آمده برخورد کنند.

زن‌‌ها از این رفتار مردها به هراس می‌افتند زیرا اگر قرار باشد زنی با احساسات خود قطع ارتباط کند باید به قدری ناراحت باشد که بخواهد کسی را رد کند اما این موضوع در مورد مردها برعکس است.

مرد توانایی آن را دارد که در لحظه‌ای در خود فرو برود و سکوت اختیار کند به همین شکل می‌تواند در لحظه‌ای از این حال خارج شود.هنگامی که مردها متعادل‌تر می‌شوند برای آن ها گفتگو درباره ی این‌که از چه موضوعی ناراحت بودند ساده‌تر می‌شود.

وقتی مرد از دنیای سکوت و تنهایی بازمی‌گردد ممکن است حرفی برای گفتن نداشته باشد زیرا ممکن است به این نتیجه برسد که دلیل و موضوعی برای ناراحت شدن وجود ندارد.

در بیشتر موارد وقتی مرد از سکوت و تنهایی بیرون می‌شود و می‌گوید که همه چیز خوب و عالی است ، بهتر است همسرش به این گفته او اطمینان کند و در شرایط آرام قرار بگیرد.

زن‌ها را درک کــنید
هنگامی که مرد ، زمان کافی برای درک کردن احساسات و نیازهای همسرش صرف نمی‌کند ، زن به سادگی سردرگم می‌شود و امکان این‌که واکنشی تند و بی‌تناسب نشان دهد ، افزایش می‌یابد.

هنگامی که زنی احساسات خود را با شوهرش در میان می‌گذارد اگر شوهر به حالت انفعالی به گفته های او گوش فرا دهد و امیدوار باقی بماند که به زودی حرف‌های زنش تمام خواهد شد ، روی او اثر می‌گذارد و بر ابهامات یا ناراحتی‌هایش می‌افزاید.

وقتی زن‌ها تصمیم می‌گیرند مانند مردها رفتار کنند و به منطق بیش از احساسات خود بها بدهند ، گیج و سردرگم می‌شوند. به خصوص اگر قرار باشد زیر فشاری برای تصمیم‌گیری باشند.

معمولا وقتی زنی سردرگم است، می‌خواهد تصمیمی بگیرد در این زمان او بیش از هر چیز به آرامش نیاز دارد و باید آرام بگیرد و احساساتش را مرور کند.

در این زمان است که می‌تواند به راحتی تصمیم بگیرد. وقتی مردی برای درک کردن زنش به حرف‌های او گوش می‌دهد خود به خود متعادل‌تر می‌شود و زن زمانی متعادل‌تر می‌شود که بتواند حرف‌ها و احساساتش را بازگوید و این تنها زمانی میسر است که مردها بتوانند زبان زن‌ها را بیاموزند و زن‌ها هم به روشی سخن بگویند که مردها میل به شنیدن داشته باشند


¤ نویسنده: گل شب بو

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:43 عصر جمعه 88/8/22

دوستان گرامی من بعد تصمیم داریم در این وبلاگ داستان های کوتاهی که پیامبر (صلی الله الیه و اله و سلم) برای یارانشون بازگور می کردن را با ترجمه قرار دهیم باشد که مورد پسند واقع شود:

99 نفســـــــــا

99 فـــــرد

 

عن أبی سعید الخدری، رضی الله عنه، أن نبیَّ الله صلى الله علیه وآله وسلم قال:

 

"کان فیمن کان قبلکم رجل قتل تسعة وتسعین نفسا

در زمان های قدیم ؛قبل از شما؛ مردی بود که نود و نه نفر را به قتل رسانده بود

فسأل عن أعلم أهل الأرض فدُلَّ على راهب،

پس از فرد اگاهی (کسی که اهل ارض را می شناسد(عالمان روی زمین را می شناسد) سوال کرد و او نیز راهبی را معرفی کرد

فأتاه فقال إنه قتل تسعة وتسعین نفسا، فهل له من توبة؟!

پس به پیشش رفت و و به او گفت که 99 نفر را به قتل رسانده است ؛ ایا توبه او پذیرفته می شود؟!

فقال: لا، فقتله، فکمَّل به مائة،

(راهب ) جواب داد: خیر ؛ (و مرد ) او را هم کشت؛ (و عدد افرادی را که به قتل رسانیده بود را با کشتن او ) به صد رسانید

ثم سأل عن أعلم أهل الأرض، فدُلَّ على رجل عالم،

بعد از ان نیز سراغ از عالم دیگری گرفت؛ (این بار نیز او را ) به عالم دیگری معرفی کردند

فقال إنه قتل مائة نفس، فهل له من توبة؟

( فرد به نزد عالم رفت و ) گفت که او 100 نفر را به قتل رسانید است ؛ و ایا جایی برای توبه برایش باقی است؟

فقال: نعم، ومن یحول بینه وبین التوبة؟!

(عالم ) گفت : اری، چه چیزی مانع بین او و توبه می شود؟!(استفهام انکاری به کار برده شده است برای این که برساند هر فرد گناه کاری هر چقدر هم گناهش بزرگ باشد اگر واقعا قصد توبه داشته باشد توبه اش انشالله پذیرفته خواهد شد)

انطلق إلى أرض کذا وکذا، فإن بها أناسا یعبدون الله تعالى، فاعبد الله معهم،

به سرمین فلان برو؛ که در ان سرزمین افرادی هستند که به عبادت خداوند مشغول اند؛ تو نیز به انجا برو و همراه انها خداوند را پرستش کن

ولا ترجع إلى أرضک، فإنها أرض سوء

و هیچ گاه به سرزمین خود برنگرد؛ که انجا جا (سرزمین) مناسب و خوبی نیست

فانطلق حتى إذا نَصَفَ الطریق أتاه الموت،

پس به راه افتاد تا این که در نصف راه اجلش رسید

فاختصمت فیه ملائکة الرحمة وملائکة العذاب

در همین هنگام اختلاف شدیدی بین فرشته رحمت و فرشته عذاب ( برای ان که چه کسی باید او را قبض روح کند) بوجود امد

فقالت ملائکة الرحمة: جاء تائبا مقبلا بقلبه إلى الله تعالى

فرشته رحمت گفت: در حالتی به سوی خداوند امد که از سر اخلاص توبه کرده بود( به علت دشوار بودن معنی لغوی به معنای مفهومی بسند کردیم!)

وقالت ملائکة العذاب إنه لم یعمل خیرا قط

و فرشته عذاب گفت: اون هیچ عمل خیری انجام نداده بود

فأتاهم ملک فی صورة آدمیٍّ، فجعلوه بینهم – أی حَکَما -

در همین هنگام فرشته ای به شکل ادم بنزدشان امد تا بین انها(فرشته ها) قضاوت کند

فقال: قیسوا ما بین الأرضین،

پس گفت: ما بین دو سرزمین را حساب کنی(از سرزمینی که فرد از ان امده است تا جایی که او رسیده است و از جایی که فرد رسیده تا جایی که قصد رفت کرده است را محاسبه و مقایسه کنید)

فإلى أیتهما کان أدنى، فهو له

و به هر کدام از سرزمین ها نزدیک تر بود پس ان فرد از انجاست

فقاسوا فوجدوه أدنى إلى الأرض التی أراد،

پس مقایسه کردند و دریافتند که به سرزمنی که قصد رفتن کرده بوده نزدیکتر است

فقبضته ملائکة الرحمة".

پس فرشته رحمت روحش را گرفت

پ ن:

1. امر ترجمه فوق به منظور بازگو کردن قصه های نبوی و هم چنین کمک کردن به فراگیری زبان عربی انجام شده است ؛ امیدوارم دوستان با نوشتن نظرهایشان در مورد نحوه ترجمه (که ایا ترجمه لغوی باشد بهتر است یا کلی و مفهومی و همچنین ایا ترجیح داده می شود ترجمه هر سطر را زیر ان نوشته شود یا این که داستان به زبان عربی نقل شود و بعد در زیر ان ترجمه اش نوشته شود) با نوشتن نظراتشان بازگو نماییند

2. حق کپی برداری محفوظ است

با تشکر


¤ نویسنده: گل شب بو

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
0
:: بازدید دیروز ::
20
:: کل بازدیدها ::
115923

:: درباره من ::

...و دوباره زندگی

مدیر وبلاگ : گل یاس[38]
نویسندگان وبلاگ :
گل محمدی[18]
گل شب بو[19]

خانم محترم و اقای گرامی ضمن عرض سلام عارضیم که گروه ما گروه ای سه نفره بوده که سعی در فراهم اوردن محیطی فرهنگی و اموزنده برای کاربران و بازدید کننده گان ارجمند را دارد لذا از این که پاره ای از وقت خود را صرف مطالعه وبلاگ گروهی فرهنگی تخصصی ما می کنید کمال تشکر و قدر دانی رو داریم ... نکته قابل ذکر این که افراد این گروه از نظردهندگان گرامی خواهشمند است از الفاظ احساسی (چون گلم و عزیزم و ...) در کامنت های که لطف می کنند و در صفحه نظرات می گذارند استفاده نکند و به ازای ان از اسم های انتخابی هر یک از نویسندگان برای مخاطب قرار دادن استفاده شود ... با تشکر فراوان

:: لینک به وبلاگ ::

...و دوباره زندگی

:: آرشیو ::

کودک
خواندنی ها
قابل توجه اقایون
قابل توجه خانم ها
قابل توجه نوجوانان
نکته های طلایی زندگی خوب

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

پرسه زن بیتوته های خیال
اشک مهتاب
عشق یعنی آزادی
لقمان
اقاقی
موفقیت در زندگی
روز نگاره های من در پس لحظه های بودنم
دچار یعنی عاشق...
خانواده و زندگی سالم
اناهیتا
پنجره

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::