
کوچکتر که بودیم بهانه ها و هدیه ها هر دو ساده تر و راحت تر بودند ! یادته بعد از چند 20 مکررتو دفتر کوچک مشقت یه هدیه ساده ؟! چه خوش بهانه ای بود 20 های مکرر دفتر املایت و چه صمیمانه و ساده هدیه ها...!
هر چه قدر اما قدت بلند تر شد و فکرت بزرگتر بهانه هدیه ها هم مقید تر و سخت تر!
دیگه 20 های پشت سرهم کارنامه ات شد برامون یه عادت که حضور هدیه ها رو روز به روز کمرنگ و کم رنگ تر می کرد .. هر چند چه در دل و چه در جمع پرحضور و بی حضورت همیشه تلاش هات ، صبر هایت افکارت و نگاهت را می ستایدم و خواهم ستاید اما می دونم ارج نهی مهرمانی هایت دیگه حالت ملوس کمتری داشت !
تا همین جمعه که گذشت در جمع دوستانی که بودیم بازم با سوال تکراری همیشگی مواجه شدیم: "شما تا به حال اصلا قهر یا مشاجره می کنید؟" این سوالی بود که بارها به گونه های مختلف و از افراد متفاوت می شنیدیم و گاهی با دعوای ساختگی به خنده جواب دادیم که اره!!! اینم نمونه اش!
اما واقعا اخرین درگیری جدیمون رو به یاد نمی یارم ! تو چطور؟
راستی به یاد دارم روزهای که تلخ تلخ می شوم , بی حوصله و بی قرار ...! و تو هربار با دل داری هایت گاهی با به عهده گرفتن مسیولیت هام و گاه با سکوت های به موقع ات درد و زخم هایم را تسکین می دهی. و اینگونه کوله بار شرمنده گی ام را پر تر از پر می کنی.
یاسمین , یاس زندگی زیبای خانوادگی مان امروز با کسب اجازه از گل محمدی هم وبلاگی همراهمان دل نوشته هایم را به رشته تحریر در اوردم تا جره کوچکی باشد بر دریای بی کران مهربانی ها و بزرگیت
بی نهایت دوست می دارمت